بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 10
مثلِ مرغی در قفس،افتاده ام در زندگی
نیست راهی پیشِ رویم جُز اَدای بندگی
رویِ شادان،حالِ خوش،در روزگارم مُرده است
خسته از تکرارِ بی پایانِ این شرمندگی
هرچه برمَن میرود از ضعف،ناشی میشود
در درونم نیست آهی،غیرِ این بازندگی
آه و حسرت،درد و شیون،لیک دیگر راه،نیست
خسته شد حتی خدا از این همه بخشندگی
عاقبت باید که روحم آسِمان را طی کند
ور نه من ماندم و یک دنیا پر از درماندگی
فاطمه حسینی
اشتراک